۱۳۹۹ اسفند ۱۳, چهارشنبه

سهیل عربی و آرش صادقی؛ راه چاره همه مشکلات ساختارشکنی، تغییر و انقلاب در ایران


 

روز ۱۳ اسفند ماه ۹۹، زندانیان سیاسی سهیل عربی و آرش صادقی از زندان رجایی‌شهر کرج در نامه‌ای به شرایط اجتماعی و به خصوص وضعیت زندانیان پرداخته و راه چاره را ساختارشکنی و تغییر و انقلاب در ایران برای درمان همه مشکلات مردم دانسته‌اند.


متن کامل نامه زندانیان سیاسی سهیل عربی و آرش صادقی:


«انقلاب در جامعه‌ای که در آن آرزوهای بزرگ وجود ندارد و تکامل انتظارات و مطالبات رخ نمی‌دهد؛ هرگز به وقوع نخواهد پیوست. انقلاب آن‌گاه رخ می‌دهد که اختلاف بین ارزش‌های تحمیل شده توسط حاکمیت، سنت، یا مذهب با واقعیت‌های حیات اجتماعی به بالاترین حد خود می‌رسد و علت اصلی مخالفت توده‌ای با یک رژیم و تحقق یک انقلاب را فراهم می‌سازد.

آرزوی بزرگ ما ساختن جهانی بدون زندان و چوبه‌های دار است، جهانی بدون حکومت‌های مستبد و ستمگر، جهانی بدون تبعیض و تضاد طبقاتی…

بنابراین نسل ما که از سوختن و تحمل زجرهای همیشگی به جان آمده و دیگر نمی‌خواهد نسل سوخته باشد و راه آزادی را می‌پیماید، همین امروز باید سنت فراهم آوردن نوشدارو پس از مرگ سهراب را به زباله‌دان تاریخ اندازد و این بار به جای سوگواری و آخ گفتن، آزادی‌خواهان همرزمش را از زنده به گور شدن در این قفس‌ها رها کند و سیامک مقیمی‌ها را به زندگی بازگرداند.

۲۵ سال دارد، آنگاه که می‌گوییم کسی بیست و پنج سال دارد از چه سخن می‌گوییم؟ از انسانی که صرفا ۲۵ سال از زادروزش گذشته یا شخصی که به راستی بیست و پنج سال زندگی را فهمیده و شاد و تندرست از موهبات و امکانات گیتی بهره برده است؟

اگر به زندگی سیامک مقیمی نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم که او به جز زجر، بحران‌های پیاپی، حوادث و فجایع یکی پس از دیگری، هیچ از زندگی نفهمیده است.

خردسال بود که پدرش را از دست داد و مجبور شد به کارهای سخت با درآمد اندک مشغول شود تا هزینه‌های زندگی مادر و برادر خویش را تامین کند.


تمام آن‌چه از نوجوانی و جوانی به یاد می‌آورد، چند شیفت کار کمرشکن و همیشه مقروض و گرفتار بودن است تا این که به بیست و چهار سالگی رسید و آبان ۹۸ به مثابه جرقه‌ای برای انفجار بغض چندین ساله‌اش، دلیل شرکت او در اعتراضات می‌شود و فریاد می‌کشد.

زیرا از بی‌عدالتی به ستوه آمده؛ زیرا سوختن سرزمینش را تاب نیاورده و دیگر نخواست ببیند تهمینه‌ها را که تن از بهر تامین می‌فروشند و رستم که زیر هشت، هروئین می‌فروشد.


اما سرکوبگران پاسخ دادخواهی‌اش را با زنجیر و قفس دادند و او نیز همچون صدها آزادی‌خواه دیگر در زندان محبوس شد.


آن چه اکثریت از زندان می‌دانند یک چهاردیواری است که انسان را محدود و از زیستن در جامعه و کنار خویشانش محروم می‌کند؛ ولی تمام قدرت تخریب‌گر زندان در ذات «محبس» بودنش نیست، بلکه تحمل حبس در شکنجه‌گاه ـ تخریب‌گاهی چون زندان تهران بزرگ به معنای در عمق فساد و فجایع غرق شدن است.

در جایی که نام آن را مجتمع ندامتگاهی گذاشته‌اند، انواع و اقسام مواد مخدر و قرص‌های روانگردان به آسانی در دسترس است و فروخته می‌شود، اما دسترسی به یک روزنامه و هر محصول فرهنگی دیگری ملزوم گذر از موانعی همچون هفت خوان رستم است.

تبعیض بین زندانیان نیز عذاب‌آور است. سیامک‌ها از نزدیک می‌بینند، آن معدود اختلاس‌گران که از بین هزاران فاسد فاسد اقتصادی چند روزی در زندان هستند، چه امکانات و امتیازهای فراوان و برجسته‌ای دارند و چگونه زندان برای آنها که اموال مردم را غارت کردند، راحت‌تر از هتل است، اما برای آزادی‌خواهان دشوارتر از هر شکنجه‌گاهی است.

می بینند کسانی که با سوءاستفاده از نابسامانی اقتصادی به ثروت‌های کلان رسیده‌اند، چگونه مامور قانون را نیز می‌خرند و برای خود امتیاز و امکانات ویژه‌ای می‌گیرند، کسانی که میلیون‌ها دلار از اموال مردم را به یغما برده‌اند، به مرخصی طولانی می‌روند؛ اما امثال سیامک که به این فساد و بیدادگران اعتراض کردند، نه تنها از امتیازاتی چون مرخصی، بلکه از حقوق بدیهی خود نیز محرومند.

در این زندان‌ها به راحتی می‌توان دید که عامل اصلی فروش مواد مخدر به زندانیان، همان نهادی است که سیامک‌ها را به زنجیر کشیده است. همان عوامل سپاه که ادعا می‌کنند سربازان امام زمان در راستای حفظ امنیت هستند، در واقع عامل و دلیل فساد و ناامنی بوده‌اند.


در چنین محیط آلوده و خطرناکی صدها جوان همچون سیامک، محکومیت‌های ناعادلانه را تحمل می‌کنند و تاکنون نیز تعداد قابل توجهی از آنها را آلوده کرده‌اند.


اینگونه زندان برای حاکمیت دو فایده دارد:


نخست: سرکوب آزادی‌خواهان و بی‌خطر کردن معترضان به وسیله معتاد کردن آنها


دوم: کسب درآمد از راه فروش مواد مخدر به آنها


البته در نگاهی وسیع‌تر به کارکرد زندان از لنز جمهوری اسلامی می‌توان دریافت که نهادهای سرکوبگر همچون وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران از طرفی می‌خواهند از زندان به عنوان ابزار رعب و وحشت در دل مردمِ به جان آمده استفاده کنند تا کسی جرات اعتراض نداشته باشد و از سوی دیگر نمی‌خواهند رسانه‌ها و مردم آنها را بابت این سرکوب‌ها تحت فشار قرار دهند و این رویکرد و دوگانگی را از نام «ندامتگاه» و هم از واکنش‌های توجیه‌گرایانه سازمان زندان‌ها و برخی رسانه‌های وابسته به حاکمیت می‌توان فهمید.

(برای مثال می توان به بیانیه سازمان زندانها و برنامه‌های صدا و سیمای حاکمیت در پاسخ به کشته شدن بهنام محجوبی اشاره کرد).

و اما نتیجه‌گیری درست از این دوگانگی این است که بدنه پراگماتیک حاکمیت از فشارهای مردم و رسانه‌ها و فعالان حقوق بشر در مورد «زندانیان سیاسی» هراس دارد و به راستی که حمایت سراسری و پیوسته از زندانیان، تاثیر بسزایی در سرنوشت آنان و البته در هموار کردن راه دشوار آزادی دارد.

چرا که هر چه فضای سیاسی گشوده شود و هر چه هزینه کنش‌های آزادی‌خواهانه پایین‌تر آید، مشارکت بیشتر می‌شود و بر قدرت نهاد مدنی (مردم) افزوده می‌شود و این گونه سرکوب و ستمگری برای دیکتاتور نیز پر هزینه‌تر و دشوار می‌شود.


پس بر ماست که سیامک و تمام زندانیان سیاسی را بیش از پیش حمایت کنیم. تاکنون حمایت درستی از آنها نشده است، هم خود زندانیان و هم خانواده آنها.


به ویژه که امثال سیامک که نان‌آور خانواده بوده‌اند را باید پشتیبانی کنیم و از شکل همیشگی حمایت‌ها که معمولا پس از مرگ زندانی یا هنگام اعتصاب غذای طولانی و به صورت موقت است به کنش‌هایی پیوسته، گسترده و قوی‌تر روی آوریم، که این ساختارشکنی و تغییر رویکرد نه تنها ناجی سیامک که ناجی اجتماع ماست.

سهیل عربی و آرش صادقی

چهارشنبه ۱۳ اسفند ۹۹

زندان رجایی شهر کرج


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آزادی آلسیا پیپرنو، شهروند تبعه ایتالیا در ایران

دفتر نخست وزیر ایتالیا، پنجشنبه ۱۹ آبان از آزادی آلسیا پیپرنو، شهروند تبعه این کشور در ایران خبر داد. آلسیا پیپرنو، اوایل مهرماه در ایران با...